شناسهٔ خبر: 12315 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ
نسخه قابل چاپ

گزارشی از نشست «سیاست‎گذاری فرهنگی و آموزش عالی»؛

فرهنگ؛ کارویژۀ آموزش عالی

سیاستگذاری فرهنگی کاری که دانشگاه‎های ما از طریق آموزش انجام می‎دهند عبارت است از تربیت دانش‎آموختگان، در تربیت دانش‌آموختگان کاری که اتفاق می‎افتد عبارت است از نوعی جامعه‎پذیری فرهنگی و علمی و اشکال مختلف جامعه‌پذیری که اتفاق می‎افتد. در این کارکرد به نوعی قصد داریم علم، معرفت، مهارت، قابلیت و توانمندی‎هایی که در حوزه‌ی فرهنگ قرار می‎گیرد را به دانشجویان انتقال دهیم.

فرهنگ امروز/زهرا رستگار: نشست «سیاست‎گذاری فرهنگی و آموزش عالی» در پژوهشکده‌ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم تحقیقات و فناوری برگزار شد. در این نشست ۳ صاحب‌نظر در حوزه‌ی سیاست‎گذاری فرهنگی و آموزش عالی حضور داشتند. «حسین ابراهیمآبادی» استادیار و عضو گروه مطالعات اجتماعی در پژوهشکده‌ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، «کیومرث اشتریان» استاديار و عضو هیئت علمي گروه علوم سياسي دانشگاه تهران و سردبیر فصلنامه‌ی تخصصی سیاست‌گذاری عمومی، «نعمتالله فاضلی» دانشیار دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به ایراد سخنرانی پرداختند. در این هم‌اندیشی تعاریف و نکات سیاست‎گذاری فرهنگی و آموزش عالی مطرح شد. هریک از صاحب‌نظران پیرامون این موضوع نکاتی را مطرح کردند که عمده‌ی آن عبارت بود از آنکه سیاست‎گذاری عرصه‌ی عمل دولت است؛ اما دولت باید در سطح خاصی بر اعمال فرهنگی نظارت داشته باشد و باقی آن را به دست دانشگاه‎ها بسپارد. همچنین سیاست فرهنگی به‌مثابه‌ی سیاست آزاد در نظر گرفته شود و منظور از این آزادی، آزادی علمی باشد تا رشد و توسعه در عرصه‌ی علمی کشور صورت گیرد. گزارشی از این نشست را با هم می‌خوانیم.

 

سیاست‎گذاری عرصه‌ی عمل دولت است

حسین ابراهیم‌آبادی در ابتدای سخنان خود پس از اشاره به آنکه مطالبی که مطرح می‎کند ورود به بحث است، گفت: سیاست‎گذاری فرهنگی ۳-۲ سالی است که تأسیس شده است و هنوز متن قابل توجهی برای آن ارائه نشده است. در مورد سهگانه‌ی فرهنگ، آموزش، دانشگاه یا سیاست‎گذاری فرهنگی صحبت می‎کنیم. رشته‌ی سیاست‎گذاری فرهنگی گرایش دارد که به سمت آموزش عالی حرکت کند و گرایش صرف به فرهنگ، مورد نظر نبوده است. بحث فرهنگ و آموزش یک‌ترمی است که در بحث‎های آموزشی، به دلایل انتقادی که در دنیا شکل گرفت، مطرح شد. افرادی هستند که در دنیا به آموزش توجه دارند و تعلیم و تربیت را امر یا عمل فرهنگی می‎دانند. پس از توسعه‌ی جهانی در دهه‌ی ۸۰، بحث علم و فرهنگ و فناوری فرهنگ مطرح بوده است یا فرهنگ یادگیری یا برنامه‌ی درسی یا یادگیری پنهان وجود داشته است. همچنین مفهوم جامعه‎پذیری که یک مفهومی در زیر مقوله‌ی آموزش و پرورش دارد. رشته‎ای به نام روان‎شناسی اجتماعی، بحث‎های فرهنگی را مطرح می‎کند. بحث‎های فرهنگ معلم، زبان بیان و رفتارهای آن مطرح می‎شود. در رابطه با سیاست‎گذاری نیز اطلاع دارند که سیاست‎گذاری فرهنگی سابقه‌ی کمی در آموزش و پرورش نداشته است. از شکل‎گیری دولت رفاه، سیاست‎گذاری فرهنگی وارد حوزه‌ی آموزش شده است و دولت نیز در این حوزه دخالت می‎کند. بحث یک‌پارچگی اجتماعی، کاهش نابرابری‎ها و ... مطرح شده است.

 

فرهنگ امری پیچیده است

ابراهیم‌آبادی اظهار کرد: اما هنگامی که به سیاست‎گذاری فرهنگی می‌‏رسیم، متوجه می‎شویم جنبه‎هایی از آن نیز مطرح است؛ مثلاً در حوزه‌ی سینما، کتاب، منابع، کتابخانه‌ی عمومی، تلویزیون و ... به نوعی دخالت دولت‎ها را می‎بینیم. در سطح دانشگاه‎ها حمایت از تشکل‎های دانشجویی، ان‌جی‌اوهای دانشجویی یا نوعی برنامه‌ی آموزشی که به بحث جامعه‎پذیری و فرهنگ‌پذیری کمک کند، دیده شده است. سیاست‎گذاری پس از انقلاب ایجاد شد. قبل انقلاب بهعنوان سیاست‎های فوق‌برنامه در دانشگاه تهران، ملی شیراز بهعنوان فعالیت‎های فوق‌برنامه دیده شده است تا فعالیت‎هایی که معطوف به فرهنگ و دخالت در امر فرهنگی دانشگاهی باشد.

مسئله‎ای که بعضاً در سال‎های اخیر هویدا شده است، این است که دانشگاه کار ویژه‎های خاص خود را دارد. هنگامی که مقوله‌ی فرهنگ را به دانشگاه وارد می‎کنید یا امر فرهنگی را سیاست‎گذاری می‎کنید، به تعارض می‎رسید. چه معنایی از فرهنگ مورد نظر ماست؟ یا خود این پرسش که آیا می‎توان در دانشگاه سیاست‎گذاری فرهنگی کرد، مسئله‌ی مهمی است. مگر در غالب همان جامعه‎پذیری که این امر در مدرسه قویتر می‎شود. سیاست‎گذاری فرهنگی در آموزش عالی، ادبیات خوبی را تولید نکرده است. من معتقدم لزومی ندارد منتظر باشیم ادبیاتی تولید شده باشد، در ایران با توجه به شرایط و فرهنگ خودی می‎توانیم در این زمینه مفاهیم را تولید کنیم و به بحث‎هایی دامن بزنیم از جمله سیاست‎گذاری فرهنگی و برنامه‎ریزیهای کلان فرهنگی را در کار داشته باشیم.

بنابراین، اگر ما در قلمرو آموزش عالی و دانشگاه، به فرهنگ و سیاست‎گذاری فرهنگی بخواهیم نگاه کنیم، کمی کار را پیچیده می‎کند و دشواری و سختی را بیشتر می‎کند. فرهنگ یک امر پیچیده است و وقتی آن را در قلمرو یا نهاد دانشگاه و نظام آموزشی عالی می‎آوریم این کار را پیچیده‎تر می‎کند.

این استاد دانشگاه اذعان داشت: اگر فرض این باشد که درباره‌ی سیاست‎گذاری فرهنگی در نظام آموزش عالی صحبت می‎کنیم، یا درباره‌ی سیاست‎گذاری آموزش عالی صحبت می‎کنیم، این مقوله‎ای است که باید ابعاد آن روشن شود؛ اما این امر که سیاست‎گذاری فرهنگی بین چه مقوله‎ای از دانش قرار می‎گیرد، تا حدودی سیاست‎گذاری عمومی است یا سیاست‎گذاری اجتماعی است، یا برداشت در ایران تلفیقی از سیاست‎گذاری و برنامه‎ریزی استراتژیک است و سپس سیاست‎گذاری فرهنگی به وجود می‎آید، یا منظور ما از سیاست‎گذاری فرهنگی مطرح کردن بحث‎های مهمی است به‌جز امکان و امتناع آنکه چه مقدار می‎توانیم سیاست‎گذاری فرهنگی را انجام دهیم. بحث این است که می‎خواهیم به چارچوبی برسیم و اگر امکان آن باشد به چارچوبی در آینده برسیم، طبیعتاً در این چارچوب صحبت می‎کنیم که سیاست‎گذاری در عرصه‌ی عمل دولت است.

ابراهیمآبادی در انتها اشاره کرد: آیا می‎توانیم به سمت یک نوع چارچوب یا مفهوم در سیاست‎گذاری فرهنگی در نظام آموزش عالی یا سیاست‎گذاری فرهنگی و اجتماعی آموزش عالی برسیم؟

 

مفهوم سیاست فرهنگی در آموزش عالی

نعمتالله فاضلی سخنران دوم این نشست بود و در ابتدا با طرح سؤال به بررسی مفهوم سیاست‎گذاری و نظراتی در این باره پرداخت و اظهار کرد: سیاست فرهنگی در آموزش عالی یا سیاست فرهنگی آموزش عالی از لحاظ مفهومی چیست و در جامعه‌ی ایران این امر چه بار معنایی دارد؟ البته با توجه به مطالعاتی که در این حوزه داشتم از منظر مطالعات فرهنگی به بحث نگاه می‎کنم تا از منظر مدیریت به معنای اخص کلمه بحث کنم، البته تنها به چارچوب دیدگاه خود می‎پردازم. سؤال این است که اساساً سیاست فرهنگی و آموزش عالی را چگونه می‎توان توضیح داد؟ چه مفهومی دارند؟ از چند زاویه می‎توان به آن نگاه کرد، یک پاسخ این است که اساساً این پرسش بی‎معناست، به دلیل آنکه خود نهاد آموزش عالی بهعنوان یکی از حوزه‌های اصلی که در فرهنگ است، اشکال مختلف آن را می‎توان توضیح داد.

رابطه‌ی علم و فرهنگ و هر چیزی که ذیل آموزش عالی انجام میدهیم سیاست فرهنگی است. این‎گونه نیست که چیزی در آموزش عالی وجود دارد بهعنوان سیاست غیرفرهنگی که بخواهیم از آن صحبت کنیم که بخش فرهنگی آموزش عالی کدام است. آموزش عالی کارهایی که انجام می‎دهد به‌طورکلی عبارت است از نوعی تولید و توزیع و کاربست نهادها. در نهاد آموزش عالی و کارکردهایی که نهاد آموزش عالی با آن سروکار دارد این موارد است، اولین و شاید آشکارترین آن تربیت نیروی ماهر و متخصص است. کاری که دانشگاه‎های ما از طریق آموزش انجام می‎دهند عبارت است از تربیت دانش‎آموختگان، در تربیت دانش‌آموختگان کاری که اتفاق میافتد عبارت است از نوعی جامعهپذیری فرهنگی و علمی و اشکال مختلف جامعه‌پذیری که اتفاق می‎افتد. در این کارکرد سروکار ما با انتقال فرهنگ است. به نوعی قصد داریم علم، معرفت، مهارت، قابلیت و توانمندی‎هایی که در حوزه‌ی فرهنگ قرار می‎گیرد را به دانشجویان انتقال دهیم. از این زاویه نگاه کنیم، کارکرد اصلی آموزش عالی چیزی جز فرهنگ نیست.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: دومین کارکرد مهم آموزش عالی عبارت است از تولید دانش. در کارکرد تولید دانش نیز با فرهنگ سروکار داریم. تولید دانش بخشی از ذخیره‌ی علمی فرهنگ به‌حساب می‎آید. ما از طریق دانشگاه‎ها و نظام آموزش عالی سعی میکنیم تا معلومات دانشجویان را از راه‎های متفاوتی مانند علم و معرفت یا پژوهش و تحقیق و ... توسعه دهیم. اینجا نیز با فرهنگ سروکار داریم؛ چون آنچه که انجام می‎دهیم فرهنگ است؛ یعنی در بحث اول آموزش عالی با انتقال فرهنگ سروکار داشتیم، اینجا با تولید فرهنگ سروکار داریم.

سومین کارکرد اصلی آموزش عالی عبارت است از نوعی کمک به مشارکت در فرایند توسعه از جمله توسعه‌ی فرهنگی است. کسانی که به دانشگاه میآیند با این پیش‌فرض هستند که بتوانند از طریق دانشگاه به نوعی جایگاه وسیع‎تر و مناسبی برای فرهنگ زندگی جمعی، سیاسی، اجتماعی فرهنگی خود پیدا کنند. بنابراین کارکرد دانشگاه بهعنوان جایی که قرار است به توسعه‌ی جامعه کمک کند، باز هم کارکرد فرهنگی دارد؛ زیرا به توسعه‌ی فرهنگی کمک می‎کند.

 

دانشگاه بخشی از یک دستگاه ایدئولوژیک دولتی

استاد دانشگاه علامه در ادامه توضیح داد: از هر زاویه‎ای که بخواهیم کارکردهای دانشگاه را توسعه دهیم، به فرهنگ می‎رسیم؛ بنابراین هنگامی که میگوییم سیاست فرهنگی در آموزش عالی خیلی معنادار نیست به این دلیل است که کل نهاد آموزش عالی هر فعالیتی که انجام می‏دهد سیاست فرهنگی است. البته در جامعه‌ی ما کارکرد دیگری نیز برای دانشگاه تعریف کرده‎اند که در ذیل توسعه نیز می‎توان توضیح داد و کارکرد مستقلی نیز برای آن گفت. اینکه در کشورهایی مثل جمهوری اسلامی ایران که حکومت ایدئولوژیک است و همه چیز که به دولت ارتباط دارد یا ندارد، انتظار دارد که نقش بازوی حکومت را بازی کند و هر جایی که بتواند کمک می‎گیرد تا شهروندانی مطیع و خادم و مناسب برای نظام سیاسی تربیت کند؛ بنابراین دانشگاه نیز مانند مدرسه بخشی از یک دستگاه ایدئولوژیک دولتی است. این به خدمت گرفتن نظام آموزش عالی یا نظام آموزش و پرورش بهعنوان بخشی از دستگاه ایدئولوژیک دولتی نیز بخشی از وظیفه‌ی جامعهپذیری سیاسی حاکمیت است. کارکرد دانشگاه بهعنوان نهاد تربیت شهروند دولتی، در حوزه‌ی فرهنگ قرار می‎گیرد. بنابراین یک زاویه دید این است که کل آموزش عالی و کل سیاست‎گذاری فرهنگی در آموزش عالی که انجام می‎گیرد تماماً سیاست ‎فرهنگی است.

دیدگاه دوم این است که بگویم خیر، این‎گونه نیست که بگوییم تمام سیاست‌گذاری فرهنگی در آموزش عالی عبارت است از سیاست‎گذاری فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... به‌صورت مستقل. سیاست‎گذاری فرهنگی از جایی که در جهان ایجاد شد، انواع سیاست‎گذاری و قلمرو وجود داشت که در چنین شرایطی سیاست‎گذاری فرهنگی بهعنوان یک حوزه‌ی مستقل پذیرفته شد. البته نه تنها در مورد بحث آموزش عالی بلکه به‌طورکلی در کل نظام‎های سیاسی و دولت‎های ملی این پدیده به وجود آمد.

البته دولت‎های ملی از همان ابتدای پیدایش خود در قرن ۱۸ به‌نحو فعالی در حوزه‌ی فرهنگ برای شکل دادن به هویت‎های ملی استفاده می‎کردند؛ اما با نام سیاست‎گذاری فرهنگی گفته نمی‎شد. از سال‎های پس از جنگ جهانی دوم، استقلال در این حوزه شکل می‎گیرد و در قرن ۱۹ نیز همه‌ی دولت‎ها به‌طور گسترده در حوزه‌ی فرهنگ دخالت می‎کنند. حتی در ایران در دوره‌ی قاجار و دوره‌ی بعد از ناصرالدین شاه و پس از آن دوره‌ی دخالت دولت در سیاست فرهنگی را داریم. یکی از سیاست‎های فرهنگی آن زمان ایجاد قرائت‌خانه و توسعه‌ی کتابخانهها بود، البته با این عنوان سیاست‎ فرهنگی نبود. در واقع دوره‎هایی سیاست‎گذاری فرهنگی داشتیم؛ اما بدون آنکه سیاست فرهنگی داشته باشیم. البته استالین نیز سیاست فرهنگی و دخالت دولت در فرهنگ را ایجاد کرد و معتقد بود وظیفه‌ی حکومت سوسیالیست تربیت مردم است و باید شهروندان را به بهشت سوسیالیست برساند. آلمان نازی نیز این کار را انجام می‎داد و در موسیقی، هنر و ... دخالت می‎کرد و به مردم وعده‌ی بهشت می‎داد.

 

ارتباط ارگانیک نهادها با یکدیگر

فاضلی پس از طرح پرسش عرصه‌ی سیاست فرهنگی از کجا به وجود آمده است، به توضیح در اینباره پرداخت و ادامه داد: یک بعد آن پس از جنگ جهانی دوم است و از جایی شروع شد که گسترش نتایج و تکالیف دولت‎ها برای مردم و به‌تدریج اشکال گوناگون تعریف می‎شد، حقوق فرهنگی نیز تعریف شده و به وجود آمده است؛ اما پس از جنگ جهانی دوم این ایده‌ی سیاست فرهنگی ایجاد شد. به دلیل آنکه دولت وارد عرصه‌ی تفکیکپذیری نهادی و رشد فرایندهای تفکیک‎پذیری نهادی شد؛ یعنی به مقداری که نهادها به‌تدریج تفکیک می‎شوند و قلمرو نهادهای‎شان نهادینه می‎شود، روابط بین نهادها و سازمان‎ها با مراکز، استقلال پیدا می‎کند، نه آنکه بی‎ارتباط باشد؛ زیرا با یکدیگر ارتباط ارگانیک نه ارتباط مکانیک پیدا می‎کنند؛ به این معنی که نهادها نسبت به یکدیگر یک استقلال در تعریف شرح وظایف و کارکردهای خود پیدا می‎کنند و برای ایفای نقش‎های خود با یکدیگر ارتباط ارگانیک پیدا میکنند و این امر را می‎شود در حوزه‌ی سیاست نیز دید. هر مقداری که کشورها پیشرفت کردند و به جلو آمدند، نهادهای آنان استقلال پیدا می‎کردند. استقلال نهادی به معنای آن بود که کم‌کم حکومت پای خود را از گلیم زندگی اجتماعی مردم کوتاه‎تر میکرد، در واقع می‎پذیرفت که بازار با منطق خود عمل کند، جامعه در فیلد میدان خود عمل کند.

 به عبارت دیگر، رشد تفکیک‎پذیری نهادی به معنای آن است که حکومت دست از سر مردم بردارد و تنها در سطح بالاترین حد ممکن و حکومت‎مندی دخالت کند. قواعد کلی و عام بازی را حکومت تعریف کند؛ اما آن را بین گروه‎های اجتماعی توزیع کند و بپذیرد که همه‌ی گروه‎ها با منطق خود حق فعالیت دارند. از اینجا سیاست فرهنگی به وجود می‎آید؛ زیرا حوزه‌ی هنرها و ادبیات و علم و ... استقلال نهادی پیدا می‎کنند و بر اساس منطق خود فعالیت انجام می‎دهند. حکومت در مورد علم و ادبیات و ... دخالت مستقیم نکند، بلکه زیرساخت‎ها را فراهم کند و قواعد بازی را تعیین کند. در این صحبت‎ها منظور این نیست که حکومت کاری به فعالیت‎ها نداشته باشد، منظور این است که در چارچوب خاصی مداخله صورت بگیرد. آن چارچوب عبارت است از پذیرش قواعد منطق هر میدان.

در میدان دانشگاه، به تعبیر بوردیو باید سرمایه‌ی معرفتی حرف اول را بزند نه سرمایه‌ی سیاسی، درحالی‌که در میدان نظامی و پادگان‎ها طبیعی است که منطق در پادگان با دانشگاه متفاوت است. از اینجاست که سیاست فرهنگی به وجود می‎آید و عرصه‎ها از یکدیگر تفکیک می‎شوند تا بتوان به کمک این تفکیک جلوی مداخله‎های غیرمنطقی و ناسازگار با قواعد بازی فرهنگ توسط دولت را بگیریم. مفهوم سیاست فرهنگی بر این بود که هم دولت‎ها بتوانند دخالت کنند و هم مداخله‌ی آنان قاعدهمند و مطابق قواعد بازی باشد. مداخله‌ی دولت در یک سطح مشخص کلی و عام باشد. اگر از این زاویه نگاه کنیم شاید بتوانیم برای دانشگاه نیز از این سیاست فرهنگی خاص استفاده کنیم. در دانشگاه اگر بخش‎هایی را بهعنوان فرهنگ تعریف کنیم، در آن صورت می‎توانیم از حوزه‌ی سیاست‎گذاری فرهنگی نیز صحبت کنیم.

 

ایده‌ی فرهنگی شدن دیدگاه فرامدرن

در ادامه عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دیدگاه سوم را مطرح می‎کند و توضیح می‎دهد: دیدگاه سوم سیاست فرهنگی برای دانشگاه را میپذیرد، نه بهعنوان اینکه دانشگاه فرهنگ است، پس همه‌ی آن فرهنگی است و نه به این معنا که کلاً نفی کند و نه به این معنا که بگوید مقوله‌ی سیاست فرهنگی نیست، نه آنکه فرهنگ را خیلی خاص ببیند و بخواهد در امور دانشگاه به این عنوان مداخله کند، بلکه در یک چارچوب جدیدتر پست‌مدرن یا رویکردهای فرامدرن که امروز مطرح می‎شود، می‎توان سیاست‎های فرهنگی در دانشگاه را بیان کرد. دیدگاه فرامدرن امروز ایده‌ی کالچرالیزیشن و یا همان فرهنگی شدن را مطرح میکند. این ایده می‎گوید فرهنگ برای نظام‎های سیاست‎گذاری و برنامهریزی هم هدف و هم ابزار و هم راهبردهای اصلی است؛ مثلاً در حوزه‌ی شهر، هدف برنامه‎ریزی شهری است. این ایده میگوید با توجه به آنکه شهرها فرهنگی شدند، کل برنامه‎ریزی شهری فرهنگی می‎شود. برای توسعه و برنامهریزی‎ها باید به بسیج منابع فرهنگی بپردازیم.

دیدگاه سوم ایده‌ی فرهنگی شدن دارد. ایده‌ی فرهنگی شدن، به معنای ادغام حوزه‎های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی در فرهنگ است. در دهه‎های اخیر آن استقلال نهادی که پارسونز از آن تعریف می‎کرد، در مورد جوامع توسعه‌ یافته صنعتی و غربی دیگر وجود ندارد؛ اما به این معنا وجود ندارد که حوزه‌ی فرهنگ آن‎قدر رشد کرده که این حوزه‎ها را در خود ادغام کرده است. حوزه فرهنگ می‎تواند ادغام از نوع استالینی باشد یا از نوع هیتلری که می‎گوید هیچ حوزه‌ی مستقلی وجود ندارد. استقلال، هر چیزی را به هم می‎ریزد، به دلیل آنکه حکومت می‎خواهد خواسته‎های خود را به همه چیز تحمیل کند؛ اما نگاه فرهنگی شدن متفاوت از این نوع نگاه است و می‎گوید چون نمادهای فرهنگی ارزش تجاری پیدا کردند، صنایع فرهنگی به وجود آمده است و حوزه‌ی تجارت و اقتصاد توسط فرهنگ فتح شده، در نتیجه حوزه‌ی اقتصاد در حوزه‌ی فرهنگ ادغام شده است. صنایع فرهنگ سرگرمی‎سازی، صنایع ارتباطی، و ... بیشترین بخش اقتصاد دنیا را تشکیل می‎دهد. در این فرایند جامعه فرهنگی می‎شود و حکومت‎ها آن را می‎پذیرند.

 

دانشگاه موتور محرک فرهنگ

استاد دانشگاه علامه در ادامه به زاویه‌ی سوم پرداخت و متذکر شد: از زاویه‌ی سوم نوعی فرهنگی شدن به معنای ادغام سیاست، اقتصاد، اجتماعی است. بنابراین از این زاویه سیاست فرهنگی در دانشگاه وجود دارد و دانشگاه اصلی‎ترین بنگاه یا بازار، هدایت‌کننده و تأثیرگذار در جامعه‌ی امروز است؛ یعنی کل فرایندهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی را به پیش میبرد. اگر روزی گفته می‎شد بنگاه تولیدی و صنعتی کانون جامعه‌ی مدرن و صنعتی را تشکیل می‎دادند، امروزه گفته می‎شود که بنگاه‎های آموزشی یعنی مراکز آموزش عالی جای آن بنگاه‎های صنعتی را گرفتند و از آن زاویه، دانشگاه بهعنوان موتور محرک فرهنگ ایفای نقش می‎کند و حوزه‎های صنعتی، اجتماعی و سیاسی از طریق دانشگاه ادغام می‎شود.

بنابراین دانشگاه در کشور ما مسئلهساز شده است و از یک پایگاه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی بالایی برخوردار شده است و به بزرگ‎ترین چالش فرهنگی ما تبدیل شده است؛ چون سیستم متوجه شده است آنچه جامعه را پیش میبرد عملاً دانشگاه است. البته دانشگاه با این تعارض نیز روبه‌روست که جای سیاست را نیز می‎خواهد بگیرد؛ اما سیستم این امر را نمی‎خواهد؛ چون سیستم قصد دارد بهعنوان یک ابزار به دانشگاه نگاه کند و نه بیشتر. سیستم نمی‎خواهد توسط نهاد علم هویتش تعیین شود، بلکه میخواهد دانشگاه توسط سیستم، هویت خود را پیدا کند. سیستم نمی‎خواهد بازار توسط دانشگاه اداره شود؛ یعنی دانشگاه توانسته است اقتصاد را فتح کند. در جامعه‌ی ما سیستم نمی‎تواند اقتدار دانشگاه را بپذیرد و دچار نوعی پارادوکس در سیاست‎گذاری فرهنگی می‎شود. هم می‎خواهد دانشگاه را توسعه دهد، هم می‎خواهد دانشگاه را توسعه ندهد. هم می‎خواهد کنترل کند، هم به آن وسعت دهد؛ اما ابزاری که دارد ابزار فرهنگ است.

چون سیستم ایدئولوژیک و مذهبی است، تنش‎های آن با دانشگاه زیاد است. به اعتقاد من در عرصه‌ی کنونی دانشگاه عرصه‌ی پرتنش و پرتناقض آموزش عالی ایران است. در عام تعریف خود سیاست فرهنگی عبارت است از نوع و شیوه‌ی مداخله‌ی سازمان‌یافته‌ی نهادهای حکومتی یا عمومی در فرهنگ. فرهنگ در آموزش عالی چیزی است که ضمانت آزادی‎ها را دارد. سیاست‎گذاری فرهنگی یعنی سیاست‎ آزادی در غایی‎ترین تعریف خود، این جمله را از دکتر اشتریان یاد گرفته‎ام. وقتی قرار باشد سیاست ‎فرهنگی برای محدود کردن یا کنترل دانشگاه قرار بگیرد دچار تعارض می‎شود و این تعارض خود بزرگ‎ترین مسئله‌ی سیاست فرهنگی در دانشگاه می‎شود؛ یعنی سیاست‎ فرهنگی برای هدفی قرار می‎گیرد که نمیتواند آن هدف را اجرا کند.

 

سیاست‎گذاری؛ اعمال نفوذ و قدرت یا ایجاد ارتباطات

کیومرث اشتریان سومین سخنران این نشست بود که سخنان خود را به دو بخش تقسیم کرد و اظهار داشت: در ابتدا دو مقدمه ذکر می‎کنم و سپس وارد مقدمه‎ای که مورد بحث است، می‎شوم. مقدمه‌ی اول در خصوص واژه‌ی سیاست‎گذاری است، سیاست‎گذاری چیست؟ سیاست‎گذاری اعمال نفوذ و قدرت است. نگاه سنتی این است که سیاست‎گذاری یعنی اعمال نفوذ و اعمال قدرت. در سطح جامعه، دولت منویات خود را در عرصه‌ی دین و اجتماع، قدرت سیاست خود را دنبال می‎کند. البته این امر در بسیاری از کشورهای پیشرفته و غیرپیشرفته وجود دارد؛ یعنی اعمال نفوذ و قدرت است و این امر در لوح اجتماع ترسیم می‌شود. البته امتیازهایی مانند امتیازهای اجتماعی، سیاسی و ... به عده‎ای ارائه می‎شود. بنابراین، این اعمال قدرت کردن سیاست‎گذاری است. نگاه دیگر این است که در سیاست‎گذاری فرهنگی دوره‎ی اعمال این نوع قدرت‎ها گذشته است. در شکل قبلی یک‌سری ابزارهای اجبارآمیز به کار می‎برید مانند قدرت نظامی، اعمال کمتر اجبارآمیز؛ اما اجبار هم در آن وجود دارد مانند بودجه. برخی ابزارهای غیراجباری یعنی داوطلبانه نیز وجود دارد که افراد را اقناع می‎کنیم.

 

فلسفه‌ی وجودی دولت ارائه‌ی خدمات است

در نگاه دیگر سیاست‎گذاری چیزی جز ایجاد ارتباطات و شبکه‌سازی نیست. به بیان ساده‎تر سیاست‎گذار یا دولت مانند بنگاه‎دار می‎ماند؛ یعنی کسانی که می‎خواهند خدمات ارائه کنند را به کسانی که می‎خواهند خدمات بگیرند وصل می‎کند. دولت تعامل اجتماعی را مدیریت و هدایت می‎کند. فرض کنید در حوزه‌ی کتاب، ناشرین، نویسندگان، توزیع‌کننده‎ها، گروه‎های اجتماعی که صاحب نفوذ هستند و حرفی برای گفتن دارند و تقاضاهایی دارند، دور هم جمع می‎شوند و مسئول ممیزی کتاب می‎شوند. دولت کار ممیزی و سانسور را انجام نمی‎دهد و به دست این نهاد می‎سپارد. در حوزه‌ی سینما و حوزه‎های دیگر نیز همان روند اتفاق می‎افتد. در حوزه‌ی دانشگاه نیز معلم، استاد و مدیر و دانشجو و مردم هستند، لزومی ندارد دولت دانشگاه را راه‎اندازی کند، دولت فقط وظیفه‌ی دور هم جمع کردن این بخش‎ها را دارد. دولت در این دیدگاه حکم واسطه یا آن بنگاه‎دار را دارد. در حقوق اداری، فلسفه‌ی وجودی دولت ارائه‌ی خدمات است. سیاست‎گذاری اعمال نفوذ و اعمال قدرت بوده است؛ اما در حال حاضر به معنای ایجاد شبکه‎ها و ارتباط بین آن‎ها است.

 

سیاست‎گذاری فرهنگی به‌مثابه‌ی روش زندگی علمی

عضو هیئت علمي گروه علوم سياسي دانشگاه تهران در ادامه‌ی سخنان خود توضیح داد: مقدمه‌ی دوم که بیشتر وارد بحث می‎شویم این است که همان دو نگاهی که در تعریف فرهنگ وجود دارد اینجا نیز در ارتباط بین آموزش عالی و سیاست ‎فرهنگی به کار می‎رود. تعریفی داریم، فرهنگ به‌مثابه‌ی خدمات علمی، ارائه‌ی خدمات، مصارف علمی و ... است؛ بنابراین سیاست فرهنگی به معنای ارائه‌ی خدمات فرهنگی است. منظور از فرهنگ حوزه‌ی خدمات فرهنگی است؛ بنابراین وزارت علوم مسئول راه‎اندازی دانشگاه‌ها، ایجاد خدمات فرهنگی مانند بورسیه‌ی تحصیلی و خدماتی که در ارتباط بین‌المللی برای دانشجویان است، میز و نیمکت، کارمند و استاد، پژوهشها و ... است. این یک تعریف از فرهنگ و رابطه‌ی سیاست‎گذاری فرهنگی است. با این تعریف بخش بیشتری از کار وزارت علوم در این راستا است. تعریف دوم فرهنگ که در ادبیات نیز آمده است، فرهنگ به‌مثابه‌ی روش زندگی است. در اینجا من حاشیه‌ای به فرهنگ می‎زنم، فرهنگ به معنای روش زندگی علمی است، وقتی برنامه‌ی آموزشی داریم، سیاست‎گذاری در وزارت علوم انجام می‎دهیم.

بخشی که از آن جا مانده‎ایم نظریهپردازی در حوزه‌ی آموزشی در وزارت علوم است. نظریه‌پردازی در حوزه‌ی پژوهش نیز انجام نشده است. اینکه چگونه معاونت پژوهشی وزارت آموزش علوم را اداره کنیم، نیاز به نظریه‎های مختلف دارد. آیا اینکه در رشته‎های مختلف لیسانس و فوق‌لیسانس داریم درست است؟ معمولاً افرادی که در این پست‎ها فعالیت می‎کنند عموماً از رشته‎های فنی و مهندسی هستند. متأسفانه این افراد علی‌رغم هوش خوبی که دارند، درک نظری در این باره ندارند. خدمات آموزشی که عرض کردم به معنای آن است که باید تمام فعالیت‎های ذکرشده را مورد مطالعه قرار دهند. فعالیت آموزشی خود را نیز باید بر این آموزش‎ها و فعالیت‎ها قرار دهند.

 

فرهنگ فعالیت‎های علمی، نیاز کشور است

اشتریان در قسمت دوم صحبت‎های خود اذعان کرد: بخش دوم فرهنگ به‌مثابه‌ی روش زندگی، سیاستگذاری فرهنگی به‌مثابه‌ی روش زندگی است. اولین موردی که نیاز داریم، فرهنگ فعالیت‎های علمی در کشور است؛ زیرا در دانشگاه‎ها زندگی علمی داریم. زندگی علمی را چگونه انجام می‎دهیم، با چه نوع فرهنگی انجام می‎گیرد؟ این فرهنگ از اخلاق و متدها گرفته تا بی‎اخلاقی در مقالهها وجود دارد. مقاله را دانشجو می‎نویسد و استاد اسم خود را پای آن می‎گذارد که این بخش نیز در مقوله‌ی فرهنگ قرار می‎گیرد.

باید بدانیم آیا عقلانیت اقتصادی بر فرهنگ فعالیت‎های علمی ما تأثیر دارد؟ آیا یک نوع سیاست‎زدگی بر فرهنگ فعالیت‎های علمی ما حاکم است (به ‌خصوص در فعالیت‎های علوم انسانی)؟ معاون فرهنگی وزارت علوم باید به این موارد بپردازد. معاونت فرهنگی باید به این فعالیت‎های علمی بپردازد. می‎توان بخشی از فعالیت‎ها را نیز به ازدواج دانشجویی اختصاص داد؛ اما برای بخش‎های دیگر هم باید فرصت گذاشت؛ چون آن‌ها فعالیت‎های جنبی فعالیتهای اصلی است، فعالیت‎های فرهنگ و رابطه‌ی علم و فرهنگ هم باید در نظر بگیرند. در برخی از دانشگاه‎ها، دانشجوی سیاست‎گذاری فرهنگی هنوز دکترا نگرفته است، به سراغ پروژههای میلیونی می‏رود. به نظر من دانشگاه باید پول‌ساز باشد و پول خود را در بیاورد. سیاست‎گذاری فرهنگی در حوزه‌ی آموزش باید به این موضوعات بپردازد. این بخش که دولت چه تصمیمی بگیرد، در چه سطحی وارد شود، بحث دیگری است. دولت می‌تواند اینجا بهعنوان یک مسئولیت اجتماعی وارد عمل شود. در جایی که احساس می‎کند علم برای علم تضعیف می‎شود بدون اینکه سربار بودن را به مخاطبین ارائه کند، به افراد کمک کند.

 

سیاست فرهنگی به‌مثابه‌ی سیاست آزاد

عضو هیئت علمي گروه علوم سياسي دانشگاه تهران در ادامه‌ی سخنانش اظهار کرد: نکته‌ی دیگری که در سیاست‎گذاری فرهنگی مطرح است، همان است که دکتر فاضلی نیز اشاره کردند. بحث سیاست فرهنگی به‌مثابه‌ی سیاست آزاد است؛ چون فرهنگ یعنی روش زندگی با این نگاه، پس سیاست فرهنگی یعنی سیاست روش فرهنگی و سیاست روش زندگی؛ یعنی سیاستی که ما بر آزادی‎هایی که برای انسان‎ها در روش زندگی‎شان وجود دارد، اعمال میکنیم. فرهنگ و انسانیت به شکل کلی بر اساس یک زمینه‌ی آزاد رشد می‎کند و پرورش می‎یابد؛ بنابراین سیاست فرهنگی باید مرتبط با فرهنگ باشد و به همین‌سان سیاست فرهنگی در دانشگاه‎ها بر اساس علم باید باشد و آموزش عالی باید بر روی این نکته تمرکز بیشتری داشته باشد. آزادی در دانشگاه‎ها، بخش مهم و اصلی آن به فعالیت‎های آزاد علمی بازمی‎گردد، نه به مفهوم فعالیت‎های آزاد سیاسی روز که دانشجویان با هم درگیر شوند. این سیاست فرهنگی به مفهوم آزادی مبانی دیگری هم دارد و آن، این است که دانش و علم چیست؟ علمی که ما در دانشگاه می‎بینیم نسبی است؛ زیرا امروز یکی می‎گوید و فردا دیگری آن را نقض می‎کند. این فعالیت آزاد علمی و فکری است که یک‌سری دستاوردهای فکری را برای ما به ارمغان می‎آورد که به آن فکر می‎گویند دانش. خود این دانش به‌خودی‌خود ارزش حقانی ندارد؛ زیرا هر روز تغییر می‎کند.

بنابراین علم یعنی روش و علم یعنی آزادی. هرچه آزادی کارشناسی بیشتر باشد محصولات مختلف فکری تولید می‎شود، و به راه‎های درست‎تر برای اداره‌ی امور می‎رسیم. بنابراین سیاست‎گذاری آموزش عالی باید در این حوزه تأکید بسیار زیادی داشته باشد. ساختارهای نهادی را برای فعالیت‎های علمی که معطوف به نیازهای اجتماعی باشد، نداریم که وزارت علوم باید در نظر داشته باشد.

 

 

 

نظر شما